بی تردید بیشترین فیلمی که در تمام عمرم سرش اشک ریختم این فیلم 3Idiots بوده.
اولین سکانسش که گریه کردم سکانسی بود که راجو در بیمارستان در کما بود و دو دوستش برای بهبودی و به هوش اوردنش همه کاری می کردن. مرتبه دوم صحنه ای بود که راجو روی ویلچر همراه با فرهان داشت از مصاحبه بر می گشت و به سمت رانچو پیا می رفتند و بعدش هم رانچو اشک میریزه. یا سکانس آخر که راجو و فرهان دم ساحل به رانچو میرسند و اونو کتکش می زنن.
در همه این صحنه ها اوج عشق به دوست رو دیدم. چقدر قدرت دوستی، دوستی خوب زیاده و چه عشق قدرتمندیه. واقعا این 3 نفر زیباترین رابطه دوستی رو داشتند و تا در فیلمی چنین موردی ندیده بودم که رابطه دوستی 2-3 نفر این قدر زیبا و مقدس و دوست داشتنی باشه. من که به این 3 نفر حسودیم شد.