خب این پست رو 2 سال و نیم دیر می نویسم اما هر روز مطالبش رو لحظات اون شب رو با خودم مرور کردم. و الان همه صحنه ها مثل روز اول یادم هست و حسشون می کنم.
قبلا راجب اپیزود S6E9 نوشتم که بهترین قسمت تمام عمرم بوده و هنوزم هست.
زمان جنگ که ایستاده و با نهایت استرس تماشا می کردم، 3 مرتبه گفتم که جان اسنو کشته شد و بدبخت شدیم!
کاملا این ویژگی فیلم جلوی چشمم بود که برای GOT اصلا فرقی نداره چه کسی کاراکتر اصلی و خوب داستانه، و افراد رو واقع بینانه می کشه!
1- جان اسنو در مقابل اسب ها
اولین صحنه ای که ناامید شدم و گفتم جان اسنو کشته شد، صحنه ای بود که بعد از کشته شدن ریکون استارک، اسب جان هم تیر می خوره و جان به زمین میفته. وقتی بلند میشه و سرش رو بالا می کنه می بینه که ای وای. صدها اسب و سوار به طرفش میان و او تنها و بی دفاع گیر کرده. تاثر برانگیزه، در اوج ناامیدی، صورت جان رو می بینیم که ناامیده و می بینه که در تله رمزی گیر افتاده، جان شمشیرش رو در میاره که حداقل دفاع و ابستادگی رو انجام بده.
اما در اوج غافلگیری، نیروی های اسب سوار خودی جان سر میرسن و جان کشته نمیشه.
2- جان در محاصره در خروار افرادش و گِل ها
سکانس بعدی که مرگ جان رو با چشم دیدم، زمانی بود که جان و نیروهاش در محاصره قرار گرفته بودند. همه سربازهای جان به هم فشرده شده بودند و در گِل غلط می خوردند. جان به زیر دست و پاها میره. اینجا گفتم الان خفه میشه و همگی با یه مرگ خیلی زشت سطح پایین کشته میشن.
که با تلاش فراوان جان موفق شد خودشو بکشه بالا و نفس بکشه. چندی بعد هم که شوالیه های کمکی میرسن و جنگ رو برنده میشن.
3- نبرد با تیرهای رمزی بولتون
وقتی رمزی تک و تنها جلوی ارتش جان میگه بیا نبرد تن به تن کنیم و تیرکمانش رو بر می داره. شروع می کنه به تیراندازی که جان اولی رو با سپر دفع می کنه. ولی من فحش می دادم به افراد جان که خاک بر سرتون چرا نگاه می کنید، و یه کاری بکنید و به رمزی حمله کنید. رمزی با تیرکمان بود و جان فقط با سپر. گفتم تیر بعدی حتما کشته میشه، و جان جنگ رو برده اما در یه نبرد بیخود دو نفره غیر ضروری کشته میشه.
که باز در کمال تعجب هر 3 تیر رو دفع کرد و به رمزی رسید و کتکش زد و …