فیلم Spotlight محصول 2015. درباره رسوایی سو استفاده جنسی کشیش های کلیسا و حمایت کلیسا از اونها هست.
اسکلت این فیلم هم باز خیلی شبیه به فیلم قبلی یعنی Freeheld هست. موضوع داستانی فیلم سواستفاده و تجاوز جنسی هست اما پیام فیلم اخلاقی هست. داستان این هست که از 30 سال پیش در ایالت بوستون پرونده ها و شکایاتی وجود داشته که کشیش های خاصی به بچه ها تجاوز کردند و همگی بدون محاکمه و زندان به زندگی عادی خودشون ادامه می دن. اما 30 سال بعد عده ای روزنامه نگار دنبال این پرونده می افتند …
این فیلم هم کاملا داستان محور هست و عناصر سینمایی نقش خاصی ندارند. بازی ها هم معمولی و قابل قبول هستند.
عده ای روزنامه نگار دنبال این هستند که چرا این کشیش های خاطی و تجاوز گر بعد از اقدام شون محاکمه نشدند؟ دقت کنید خیلی جالبه، فیلم تجاوز رو محکوم نمی کنه و چون بلاخره اتفاق می افته، بلکه بسیار عمیق تر و متمدنانه تر نگاه می کنه: اینکه چرا این خاطی ها محاکمه نشدند؟؟؟
چقدر یک جامعه به این سطح باید برسه که دنبال کینه و کوبیدن نباشه، بلکه دنبال عدالت و اجرای قانون باشه. وقتی در کشور ما مورد مشابه اتفاق میفته و تجاوزی صورت می گیره، عوام به این فکرند که کینه های خودشون رو از اون اتفاق با اعدام فرد خالی کنند و از خود اون عمل تجاوز منفور هستند و در کل همه فکر ها فقط محدود به خود عمل تجاوز میشه. اما قانون چی؟ در جامعه ای متمدن قانون حکومت می کنه. چقدر دید این فیلم عمیق و بزرگه: که نگاه و انتقاد اصلی روزنامه نگارها به اون چند کشیش متجاوز نیست بلکه به کل کلیسا هست که از اینها حمایت کرده و مانع از محاکمه قانونی شده.
پیام مهم دیگر فیلم باز مثل فیلم قبلی انسان دوستی و کمک به همدیگر هست. چطور افراد روزنامه نگار واقعا با افراد قربانی همدردی می کنن و بارها تکرار می کنن که این اتفاق میتونست برای خود ما بیفته. مثل عوام ایران نمیگن که به ما چه برای ما که اتفاق نیفتاده. بلکه میگن می تونست برای خود ما هم اتفاق بیفته! این فرق جامعه جهان سومی ما با جوامع متمدن. باز در این فیلم افراد زیادی دست در دست هم میدن که از عده ای مظلوم حمایت کنند و حق پایمال شده شون رو بازگردونند و قانون رو اجرا کنند.
توی این فیلم کاراکتر میچل گارابدین (با بازی استنلی توچی) بسیار جای نقد و بحث داره. نشون میده از همون 30 سال پیش وکیلی دنبال این پرونده بوده اما کسی تحویلش نمی گیره، اما در طول این سالها اون قدر به هدف و وظیفه خودش ایمان داشت که سرخورده نشد. هر چند منزوی شده اما همچنان در مسیرش استواره که پس از 30 سال چند روزنامه نگار جوان به کمکش میان و پرونده رو به سرانجام میرسونه. چقدر درس از کاراکتر این فرد میشه گرفت. شاید برای هدفی اخلاقی و انسانی خیلی تلاش بکنی و نتیجه نگیری. اما ناامید نشو و همچنان کار درست رو انجام بده، خداوند درب رو بسته نمی ذاره. عاشق این کاراکتر شدم.
پیام دیگر این فیلم که باز اینم خیلی مرتبط با کشور و فرهنگ ماست. امر تقدس زدایی هست. خیلی جالب عنوان می کنه که چیزی نباید مقدس باشه طوری که مانع از اجرای قانون بشه. عده ای کشیش عمل خلاف قانون انجام دادند و تجاوز کردند، این نباید باعث بشه که حقوق دانان بترسند و طرفشون نرن. واقعا فقط قانون مقدس هست و همه افراد دیگر می تونن گناهکار باشن و جای نقد براشون باید باز باشه. این عیبه که در جامعه ای کسی یا کسانی رو مقدس کنیم. شما فرض کنید یک درصد این اتفاق ممکنه در کشور ما بیفته؟ که مثلا عده ای روزنامه نگار این قدر راحت از سران و سیستم مذهبی کشورشون شکایت کنن؟ فیلم اعلام می کنه که فقط قانون هست که مقدسه.
صحنه ای که بلاخره اعلامیه روزنامه تصویب میشه منتشر بشه به خصوص زمانی که مارک رافالو به دفتر استنلی توچی میره و روزنامه رو نشونش میده، بازی توچی فوق العاده ست: مردمی پیر و خمیده رو نشون میده که سالهاست منتظر این شادی بوده و حتی نمی تونه شادی شو کامل نشون بده. اصلا یادش رفته که شاد باشه. فقط تمام فکر و زندگیش کمک به مظلوم ها قربانی ها بوده. این سکانس همراه با موسیقی مناسب واقعا تاثیر گذار بود.
در کل فیلم عالی ای و آموزنده به خصوص برای فرهنگ امروز کشور ما بود. و بهش امتیاز 8 دادم.
لطفا فیلم رو دقیق نگاه کنید و چرت و پرت نگید.
مارک رافلو(نه رافالو) به دفتر استنلی توچی نمیره بلکه بهدفتر اون وکیله میره.