دسته: خودشناسی من

آره من عاشق سرمام و از گرما متنفر و بیزارم. وقتی هوا خیلی سرده، آدم حس مبارزه و جنگندگی پیدا میکنه، امید و انگیزه پیدا می کنه که از یه مرحله عبور کنه و خودشو به مقصد برسونه، شوق زندگی پیدا می کنه. اما وقتی هوا گرمه، بی اراده و

اول بگم من صبحانه برام خیلی مهمه برعکس جوانهای کشورمون. به خصوص از زمانی ک شروع به بدنسازی کردم و سعی می کنم به سلامتیم اهمیت بدم به صبحانه هم خ اهمیت میدم. من از صبحانه سرد و حاضری که از سوپری می خریم واقعا بدم میاد. مثل پنیر، مربا،

از آدمای کم حرف و جدی و مقرراتی خوشم میاد، عوضش از کسایی که همیشه حرفهای روزمرگی می زنن و نیش شون بازه متنفرم. مثال فیلم Prisoners: فیلم 2 کاراکتر اصلی داشت که کاملا عکس هم بودن. یکی هیو جکمن که برون گرا بود و دیگری جک جلینهال که خیلی

طبع ایده آل من شیرین هست و طبعی که ازش بیزارم ترشی هست. میوه های مورد علاقم هم همین طور و میوه های مورد علاقم شیرینن که سیب و هندوانه هستند و میوه های ترش مثل پرتقال و نارنگی و آلوچه رو زیاد باشون حال نمی کنم. حتی هر وقتم

آره من دیشب وقتی رفتیم با بچه ها دوغ و گوشفیل یا دوغ و باقلوا توی سه راه حکیم نظامی بخوریم فهمیدم که من حالم از دوغ بهم می خوره. از قدیم هم می دونستم و ازش بدم میومد اما دیشب فهمیدم بسیار نوشیدنی بدمزه ایه و به مزاق من

آره مدتیه به این نتیجه رسیدم حالم از قلیون بهم می خوره. از اول همین طور بودم اما الان فهمیدم اول بگم من هیچ وقت تنهایی قلیون نکشیدم و نمی کشم. حتی برای یک بار و همیشه وقتی دوستان یا فامیل می کشن منم همراهی شون می کنم. بیشتر هم