مدتی بود داشتم فکر می کردم انگار ما ملت و کشوری نفرین شده ایم. چون مدت زیادی بود مدام غیر از مشکل و بدبختی چیز دیگه ای به سر ما مردم ایران نمیومد.
از انواع تحریم های کمر شکن، مشکلات و دعواهای سیاسی داخل کشور، آلودگی شدید هوا، مشکلات اقتصادی شدید، و حتی برای چند سال بود به شدت زیاد دچار خشکسالی شدیم از جمله نه اینکه برفی میاد و زاینده رود هم که خشک و …
امسال یعنی دیماه سال 1392 ، فهمیدیم که خدا هنوز ما رو فراموش نکرده و هنوز به جامعه ما نیم نگاهی داره
یادمون اومد که اگر بدبختی و فلاکت و مشکلات و آدمهای بد وجود داره، خدا و نعمتها و خوبی ها هم وجود دارن.
امسال به طور بی سابقه ای توی اصفهان و چند شهر مرکزی دیگه از جمله یزد یه برف حسابی اومد. برفی که به گفته شهروندای اصفانی 10 سال بود این طوری نیومده بود. همه شوکه شده بودند. خود من روز اولی که برف اومد ، من خواب بودم که همه اهل خونه داد می زدند برف اومده و من حدس می زدم مثل سالهای یه نمه اومده و برف حسابی نیست و وقتی بیرون رو دیدم واقعا متعجب بودم که برف واقعی اومده و شهر اصفهان بعد از مدتها برکت به خودش دیده.
این چند روزی که برف اومد ، همه مردم شادی و نشاط عجیبی داشتند و همه خدا رو شکر می کردند. منم همین طور و بسیار خوشحال بودم
و خیلی خوشحال تر شدم از اینکه فهمیدم درسته کشور ما در شیب بدبیاری و مشکلات افتاده، اما نفرین شده و فراموش شده نیستیم و هنوز خدا نیم نگاهی به ملت ما داره …