سلام عزیزانم
نمیگم حس الانم خوبه یا بده چون اصلا مهم نیست، فقط میگم خیلی جالبه
تقریبا 2 هفته ست وبلاگم رو با یاری خدا ساختم و همون روز اول نیم ساعت هم وقت گذاشتم و کلا 1 دونه پست در باره معرفی وبلاگ نوشتم. و در این 2 هفته دیگه سری به وبلاگ عزیزم نزدم. حقیقتا کار داشتم آنلاین نبودم.. وبلاگم رو هم هیچ جایی ثبت یا معرفی نکرده بودم و غیر از خودم و خدا کس دیگری ازش اطلاعی نداشت.
طبیعتا من قصد معرفی و تبلیغ برای وبلاگم رو در آینده داشتم و دارم اما الان که 1 دونه پست توش بوده خداوکیلی عقلانی نیست با این وضعیت الان وبلاگم بخوام به کسانی معرفیش هم بکنم. بگذریم
امروز متوجه شدم یه عده از دوستان و یا شایدم دشمنان عزیز اینترنتیم ، از این وبلاگ جدید بنده مطلع شدند و برای من کامنتهایی گذاشتن که حالا متن شون مهم نیست.
با توجه به اینکه وبلاگ رو هیچ جایی معرفی نکرده بودم و کسی هم خبر نداشت ، تنها امکان اطلاع یابی ازش جستجو از طریق گوگل بوده. یعنی اینا هر روز میشینن و اسم و فامیل من رو توی گوگل سرچ می کنن و نا خودآگاه بعد از مدتها که من وبلاگ جدیدم رو ساختم این دوستان هم با وبلاگ آشنا شدند و …
خیلی حس جالبیه وقتی کسانی رو نادیده می گیری اما اونها نمی تونن تو رو نادیده بگیرن و حتما 4 چشمی می پائنت و نظاره می کننت.
خیلی حس جالبیه که یه عده حرفی بزنن اون قدر برامون اهمیت نداره که جوابشون رو بدیم اما ما وقتی حرفی میزنیم 10 نفره میپرن پاسخ و جواب بدن.
خیلی حس جالبیه که کسایی برات مهم نیستن اما تو براشون خیلی مهمی و می دونی حتی توی خواب شب شون هم هستی.
حس جالبیه که نادیده می گیری اما نادیده گرفته نمیشی
حس خیلی جالبیه اما مهم نیست …
دوستتون دارم بابک